روز خوب اما....
دیروز ،(١ شنبه)ساعت 10 قرار داشتیم با فروشنده توی دفتر خونه تا خونه جدید رو سند بزنیم طبق معمول دیانا جونمو بیدار کردم ولی با گریه و نق نق بیدار شد و بهونه می گرفت نمیرم مهدکودک فکر کنم این دو روزی که با دختر عمش توی خونه بود بد عادت شده بود و کم خوابی هم مزید بر علت شده بود عزیز دلم چکار کنم مامان جونی من واقعا این جور وقتا عقلم به هیچ چیزی قد نمیده که کاری بکنم خیلی با ناله گریه میکنه آدم دلش کباب میشه فقط بعضی وقتا اینطو...
نویسنده :
مریم
15:21