دخترم امروز زودتر از بقیه روزها بیدار شد و اومد بالای سر منو گفت مامانی شیر میخوام طفلی چون دیشب خوب شام نخورده بود گرسنش شده بود پا شدم از توی یخچال بهش نصف لیوان شیر دادم که گفتم گرمش کنم گفت نه میخوام سرد باشه بابایی هر روز دختر گلمونا می بره مهد کودک ولی چون امروز میخواست بره ماموریت(عصری پرواز داره برای جلسه کاری توی مشهد البته آخر شب برمیگرده........... باید خودم زودتر آماده می شدم و میبردمش مهد کودک توی راه میگه مامانی من نمیرمممممممممممممممممممممم مهد کودکاااااااااااااااااااااا میگم نه مامان جون تو باید بری مهد کودک منم میرم اداره بعد از ظهر می ام دنبالت میبرمت پارک تاب بازی جیگرم تو قبول میکنی چون کوچولویی پاک و معصومییی...