تعطیلات شعبانیه
سلام عزیزم دختر خوشگلم چند روزی بود نتونسته بودم خاطرات روزانه را بنویسم جمعه شب گذشته منزل دختر خاله مامانی دعوت بودیم برای شام البته به اتفاق خاله ها چون همگی دعوت شده بودیم غروب بود و به اتفاق رفتیم و رسیدیم البته از قبل بهت گفته بودم میخواهیم بریم پیش کسرا کوچولو و تو هم کلی ذوق داشتی آخه فکر میکنی خودت بزرگ شدی و بقیه بچه ها کوچولو هستند با کسرا که فقط یکسال و یک ماهش هست بازی میکردی و جالب اینجاست که اصلا دستشو به تو نمیداد و فقط برای خودش توی خونه راه میرفت و سرش به وسایلش گرم بود و تو هم میگفتی مامانی چرا نمیاد با من بازی کنه تو هم هر د...
نویسنده :
مریم
10:17