دعوت به جشن
سلام خوشگل طلای مامانی
دیشب از طرف اداره مامانی دعوت شده بودیم به جشن اعیاد شعبانیه توی تالار دشت بهشت
مراسم از ساعت ٣٠/٨ شب شروع میشد برای همین ما هم ساعت ٣٠/٧ آماده شدیم و به اتفاق خاله سمانه که بعد از پایان امتحانات ترمش اومده پیش ما با بابایی رفتیم
وقتی رسیدیم تازه فهمیدیم چقدر دیر اومدیم چون تمام صندلیهای نزدیک سن پر شده بود و ما هم اون آخرها یه میزی پیدا کردیم و نشستیم و خیلی هم شلوغ شد هنوز مراسم شروع نشده بود
بعد از نیم ساعت با قرائت قران برنامه شروع شد و مجریان هم یکی سید جواد یحیوی بود و یکی دیگه که من تا حالاندیده بودمش به نام امیر رضایی که خوب و باحال هم برنامه اجرا میکردند
بعد از اجرای تواشیح گروه ذوالقدر حسن ریوندی که خیلی بامزه تقلید صدا میکنه برنامشو اجرا کرد که خیلی هم خنده دار بود از محسن چاووشی و محسن به قول خودش دوگانه ترانه اجرا کرد که خیلی هم با مزه بود
تو هم که خیلی آهنگهای ریتمیک و نی نای نی نای دوست داری کلی ذوق میکردی و برای بابایی ادا عشوه می ریختی و می خندیدی
بعد هم داشت خوابت می گرفت که عمو بابک و عروسک اشکان زبل اومدندو برنامه هیجانی و ترانه اجرا کردند
تو را گذاشتم روی صندلی که ایستاده بتونی ببینی و دست میزدی و میرقصیدی مخصوصا که با پسر همکار بابا که اتفاقی همدیگرو اونجا دیدند و نزدیک ما هم نشسته بودند دوست شدی و دست همدیگرو می گرفتین و می رقصیدین
همین الان یاد م افتاد دوبار من و بابایی را وسط جشن کشوندی دستشویی که خیلی هم شلوغ بود وروجک مامان
یا آب میخواستی یا شیرینی شیطون مامان فقط دور میز می چرخیدی و برای بابا ادا و عشوه می اومدی شیطون بلای مامانی ....بابایی هم فقط میخنده و بوست میکنه نه یکی و نه دوتا ....هزارتا
پسر کوچولو خیلی شیطون و با مزه بود یه دفعه که داشتین با هم می چرخیدین یهو افتاد روی زمین تو هم هول شدی و یه دفعه به بابایی گفتی بابایی خودش افتاد من هلش ندادماااااااااااااااااااااااااااااااااا
توی این سر و صداها حتی نفهمیدیم اسم این پسر کوچولو چی بود بعدا از بابایی می پرسیم
یه دفعه دیگه هم داشت با صندلی بازی میکرد با صندلی تاشد و صندلی افتاد روش که همگی زدیم زیر خنده خیلی خیلی شیطون بود
بعد از اون هم احسان خواجه امیری اومد و ٥ تا ترانه اجرا کرد که اون هم خیلی خوب بود ولی چون محوطه رو باز بود خیلی هیجانی و پر سر و صدا نبود تو هم که توی بغل مامانی خوابت برده بود
وقتی برنامه ها تموم شد و مجریها هم خداحافظی کردند شروع کردند به شام دادن که با سر و صدا از خواب بیدار شدی و توی بغل مامانی یه کم فقط گوشت مرغ خوردی ولی پلو نخوردی
شام که خوردیم اومدیم خونه و تو خانمی لالا کردی و امروز هم چون خسته بودی پیش خاله سمانه توی خونه موندی و مهد کودک نبردمت
کلا شب خوبی بود