دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

آزمایشگاه و مهمونی خاله

1390/4/18 13:05
نویسنده : مریم
535 بازدید
اشتراک گذاری

دیانای مامانی و آزمایشگاه

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com  صورتک های خندان

 

خوشگل مامانی چند وقت پیش که مریض شده بودی و برده بودمت پیش دکتر خودت  بهشون گفتم لطفا یه چکاپ برای دیانای خوشگلم بنویش

تا اینکه 5 شنبه صبح با هم رفتیم آزمایشگاه

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com قلب های متحرک

 

از اونجایی که تو خیلی دختر خانومی شدی با اشتیاق و خنده خوابیدی روی تخت و یکی از عمو های آزمایشگاه بهت گفت عمو جون فکر کنم یه پشه کوچولو میخواد نیشت بزنه

تو یه کوچولو فقط نگاهتو بکن اون طرف

منم مجبور شدم یه کوچولو پاهای تو را بگیرم و تا سوزن رفت توی دستت شروع کردی به گریه کردن

میدونم عزیزم یه کوچولو دردت اومد ولی زودی تموم شد و یه کم ازت خون گرفتند و گذاشتند توی دستگاه

 ویه تست ادرار  که توی آزمایشگاه به خوبی و خوشی انجام شد من که میگم تو دیگه خیلی خیلی بزرگ شدی نفسم

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com قلب های متحرک

 

و تست انگل هم داشتی که اومدیم خونه و توی خونه انجام دادیم و بردیم آزمایشگاه .....تا عصری هم میگفتی مامانی درد میکنه و می سوزه ولی من چسبشو کندم و دیدی که حتی کبودم نشده بود خوشگلم

حالا منتظر جواب هستیم تا آماده بشه و ببریم پیش دکتر

                                             .•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک 

 

عصر 5 شنبه هم  رفتی خونه خاله معصومه و من و بابایی یه سر رفتیم برای پرده آشپزخونه توی کاشانی که خوشم نیومد و فکر کنم آخرش باید برم تا سهروردی

شب هم که به اتفاق دایی محمد خونه خاله معصومه دعوت داشتیم و ساعت 5/8 شب بابابایی و دایی اینا رسیدیم تا صدای محمد جواد رو شنیدی دیگه سر از پا نشناختی و  کلی ذوق کردی ......تا تونستین با هم شیطونی کردین

 

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com  عروسک های مختلط

 

محمد جواد برات لپ لپ خریده بود و از توش دو تا توپ کوچولو در اومده بود و کلی سر گرم بودین

بعدشم زندایی براتون دو تا قصه از سروش کودکان که برات خریده بودم خوند و یه کمی هم بدو بدو و سر خوردین و ظرف بستنی که روی میز بود و شکوندین خدا رو شکر که به خودتون آسیبی نرسید

از شما دوتا وروجک که خیلی همدیگرو دوست دارین و تو هم دائم میگی مــَعـَد جواد  (محمد جواد)

جز شیطنت و بپر بپر کار دیگه ای بر نمی اد مخصوصا که یه کمی هم نی نای نی نای کردین و کلی بهتون خوش گذشت

آخر شب هم که میخواستیم خداحافظی کنیم گریه کردی که چرا با محمد جواد نمیری

فکر کنم خاله معصومه از شما دوتا  شیطون عکس گرفته باید ازش بگیرم و توی وبلاگت بزارم

                                 .•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com عکس های متحرک کوچک

صبح جمعه هم چون با بابایی میخواستیم بریم یافت آباد خرید

دوباره تو را گذاشتیم پیش خاله معصومه و با گریه رفتی بالا

من و بابایی هم رفتیم وای که خیلی گرم بود و آنقدر بالا و پایین کردیم تا یه میز کنسول خوشگل برای خونه و یه تخت خوشگل سر کمدت برای تو سفارش دادیم که تا یک هفته دیگه آماده میشه.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com متفرقه

 

 

 

چون برای سیسمونیت یه تخت پارک خریده بودیم که تا 5/1 سالگی توی اون میخوابیدی ولی از بس قلت میزدی دیگه توی اون نذاشتمت

حالا هم نمیدونم موفق میشم که یه کوچولو وابستگیتو کم کنم

دیروز بهت گفتم مامانی برات تخت خواب سفارش دادم  تو هم مثل من و بابایی باید بری توی تخت خودت بخوابی

ولی تو گفتی که نه من با تو توی تخت میخوابم

و من همش نگرانم آیا به تخت عادت میکنی یا نه ؟

یا مثل الان باید وقتی خوابت برد ازت جدا بشم

امیدوارم خیلی زود زود به تختت عادت کنی و بدون هیچ مقاومتی تنها بری و بخوابی  عزیز مامانیـــــــــــــــــ

دوستتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دارمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مامانیـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

.•* زیبــا ســاز بــرای مـــا *•. www.zibasaz4us.blogsky.com متفرقه

آخر نوشت: دخترم خاله معصومه آش دوغ برای پیش غذا درست کرده بود که خیلی خیلی خوشمزه بود و تو فقط سه تا پیاله از آش خوردی و دیگه غذا نخوردی بعدم یه کمی ژله دوررنگ خوردی  نوش جونت عزیزمـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

بابا محسن
18 تیر 90 13:34
وقتی میخوابه میبریتش تو تخت خوابش؟ بیدار بشه گریه نمیکنه ؟!
آپیم


خوب بابایی وقتی بیدار بشه میرم پیشش تا دوباره خوابش ببره
مامان کيانا
18 تیر 90 14:53
ديگه ماشاا...ديانا جونم خانومي شده واسه خودش.....هزار آفرين به باباومامان خوبش
فهیمه مامان پرهام
18 تیر 90 15:16
عزیزم پیشنهاد می کنم برا جدا کردنش یه کمی مطالعه کنی که یه وقت بهش فشار نیاد و ضربه نخوره.توی لینکام کودک شیرین من رو سر بزن.
چک آپش هم ایشااله خوبه


عزیزم نمیتونم وارد وبلاگتون بشم
سمانه عمه مهدیار
18 تیر 90 15:38
مریم جون من چطوری میتونم واسه وبلاگ مهدیار عکسشو بذارم؟ میشه راهنمایی کنی
(الهام) مامان لنا
18 تیر 90 17:18
سلام عسل خاله تخت جدید مبارک
تینا
18 تیر 90 20:17
سلام مریم جون ... مبارک باشه خریداتون ... امیدوارم دیانا جون به زودی مستقلتر بشه و تنهایی بخوابه
مامان آريا
19 تیر 90 9:48
آفرين به ديانا جون كه خانوم شده براي خودش خوشبحالت ماماني من كه هنوز نتونستم آريا رو از خودمون جداش كنيم البته يكم هم خودم عادت كردم بهش ولي خوب
مامان آريا
19 تیر 90 9:48
يه بوس محكم براي ديانا خوشگل خاله كه زود خانوم شده و بزرگ كه اينقدر خوبه
سیما - مامان هلیا
19 تیر 90 12:46
سلام مریم جان
دختر من هم تقریبا همسن دیانا جونه .
من شما رو لینک کردم شما هم افتخار میدین ؟؟؟؟؟
ضمنا دخملت خیلی ناز و جیگرهههههههههههه


عزیزم آدرس وبلاگتون برام نذاشتین
منتظرم
فهیمه مامان پرهام
19 تیر 90 17:48
ممنون که اومدی و شرمنده که وبم براتون باز نمی شده عزیزم اما برا مسابقه نظر ندادی؟ اگه اشتباه نکنم توی اولین کامنت بهم گفتین همشهری،درسته یا اشتباه می کنم؟ نکنه اصفهانی هستی یا شاهرودی؟
آرتین خان
19 تیر 90 19:09
چه دختمل نازی دارین ببوسش از طرف من
نسرین مامان هلیا
19 تیر 90 19:51
سلام مریم عزیز سرویس خواب جدید دیانا جون مبارک باشه ایشالله زود زود بهش عادت کنه
مامان فرشته
19 تیر 90 21:26
سلام مریم نازنینم خوبی؟ ان شاا... که هیچ چیزی نیست و حال دخمل خوشگلمون خوبه خوبه وسایل جدیدتون هم مبارکه بابا نگران نباش دخمل نازمون خیلی خانم تر از این حرف هاست می بوسمتون وای آش دوغ من عاشقشم
مامان مسیح
20 تیر 90 4:06
سلام به گل دختر ومامان خوبش... حسابی تو مهمونی حال کردی خاله جون ! خوش به حالتون...کاش ما هم بچه بودیم... هی....روزگار... چقده زود گذشت....اون روزایی که ما این خاطراتو با بچه های خاله عمو..می ساختیم
مامان رها
20 تیر 90 9:05
سلام دیاناجون تخت نو مبارک خاله
helia & sara
20 تیر 90 10:28
آره مامانش خوب کاری می کنی که مستقل میخوای بخوابونیش من تقریبا" از اردیبهشت شروع کردم و الان کاملا" موفق شدم ولی یکماه اول رو تقریبا" هر شب پیش هلیا کنار تخت میخوابیدم و دستشو میگرفتم جواب آزمایش رو انشاله با نتیجه خوب بگیرین این روزا چیزی که زیاده ویروسه مواظب دخملی باش بوسسسس
کاکل زری یا ناز پری
20 تیر 90 10:58
انشالله جواب ازمایشا سالم سالمه این گل دختر هیچیش نیست خانومههههههههههههه
مامان ماهان
20 تیر 90 11:03
به به خانم خوشگله دیگه بزرگ شده خانمتر شده تختت مبارکهههههههههههه
مامان سید ابوالفضل
20 تیر 90 16:31
سلام انشالله که جواب آزمایش دخملمون هیچ مشکلی نداشته باشه و دیانا جون همیشه سالم و تندرست باشه تختت مبارک عزیز دلم