چند روز مانده تا...
سلام عسل مامان این روزهاخیلی خیلی گرفتار و پر از استرسم
دیگه زمان و فرصت کافی برای نوشتن وبلاگ و آپلود عکس ندارم
می دونی همه چی در هم بر هم شده
هر روز که از خواب بیدار میشیم باید یه موضوع جدیدی را تجربه کنیم و در موردش فکر کنیم
امیدوارم یه کم این دغدغه ها کمتر بشه
و بیشتر برای نوشتن خاطرات زیبای کودکیت فرصیت کنم
دلم برای لحظه های کودکیت تنگ میشه و به فراموشی سپرده میشه ولی دوست ندارم این دوران توی وبلاگت ثبت نشه عزیز مامان
منو ببخش به خاطر همه دغدغه هام به خاطر کم کاریهام و به خاطر غفلت کردنهام
دوستت دارم عزیزم حتی اگه وقت نکنم برات بنویسم
می دونم تولدت خیلی خیلی نزدیکه و هنوز در موردش فکری نکردم
میدونم در نهایت یه تولد خودمونی برات برگزار می کنیم و روز تولدت رو با خاطره خوب سپری می کنیم ... تا اون روز منتظر می مونیم
راستی تا یادم نرفته روز جهانی کودک بر دختر عزیزم و تمامی بچه ها مبارک باشه
به امید روزی که تمام بچه ها به آرزوهای قلبیشون برسن
000