دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

نمایش طنز

دیشب از طرف خاله معصومه و علی آقا دعوت شده بودیم برای دیدن تاتر کمدی  به اتفاق خاله ها  و دایی محسن  و خاله سمیه  که ساعت 9 هم  شروع میشد سریع یه غذای حاضری آماده کردم و بعد از نوش جان کردن آماده شدیم   یه پیراهن خوشگل تن دیانا خانوم کردم که یهو گفت مامانی میخواهیم بریم عروسیییییییییییییییی گفتم نه مامانی می خواهیم بریم تاتر باید دختر خوبی باشی و ساکت بشینی تا ببرمت                    چون سابقه اذیت کردن و بی حوصله گی شو سر دیدن فیلم توی سینما و تاتر داشتم و د...
26 ارديبهشت 1390

شیطون بلا

چند وقتیه که دیانا خانومیه کوچولو شیطونی میکنه یعنی اقتضای سن و سالشه!!!! آیا طبیعیه و میخواد حس استقلال طلبیشو تقویت کنه یا یه نوع اعتراضه؟ به مربیای مهدش میگم که یه کوچولو ناسازگار شده توی مهد کودک برخوردش چطوره ؟ میگن خیلی خوبه اینجا هیچ مشکلی نداره بچه حرف گوش کنیه خیلی خوبو چه و چه و چهههههه. ولی من فکر میکنم توی مهد بهشون اجازه بازی کردن و پریدن بالا و پایین نمیدن و بچه انرژیش تخلیه نمیشه به نظرم یه جور سر بازخونست دیگه وقتی میاد خونه تازه میخواد شیطونی کنه و کنجکاویشم که دیگه نگو و نپرس همش میخواد صندلی بذاره پای سینک ظرفشویی و برام ظر...
26 ارديبهشت 1390

مسافرت 2 روزه

سلام به دوستای خوب و نازنین                  امیدوارم این تعطیلات چند روزه بهتون خوش گذشته باشه گفته بودم شاید بریم شمال ولی از اونجاییکه کارهای بابایی هیچ وقت تموم شدنی نیست بالاخره غروب 5 شنبه به اتفاق رفتیم شهرستان گلپایگان که زاد گاهمونم هست جاتون واقعا خالی که ببینید چه هوایی! چه طبیعتی ! چه سکوتیییییییی خصوصا که توی باغ و دشت فقط صدای پرنده ها رو می شنویییی      واقعا آدمو به وجد می آورد دیانا که تا رسید ما را فراموش کرد و چسبید به عموهاشو و با دخترعمه ه و پسر عمه هاش و پسر داییش (آخه محمد جو...
18 ارديبهشت 1390

مسافرت 2 روزه

سلام به دوستای خوب و نازنین امیدوارم این تعطیلات چند روزه بهتون خوش گذشته باشه گفته بودم شاید بریم شمال ولی از اونجاییکه کارهای بابایی هیچ وقت تموم شدنی نیست بالاخره غروب 5 شنبه به اتفاق رفتیم شهرستان گلپایگان که زاد گاهمونم هست جاتون واقعا خالی که ببینید چه هوایی! چه طبیعتی ! چه سکوتیییییییی خصوصا که توی باغ و دشت فقط صدای پرنده ها رو می شنویییی واقعا آدمو به وجد می آورد دیانا که تا رسید ما را فراموش کرد و چسبید به عموهاشو و با دخترعمه ه و پسر عمه هاش و پسر داییش (آخه محمد جواد شیطونم اومده بود)بازی میکرد به نوعی اصلا زیاد نمی دیدمش چون فقط یا توی حیاط بود ...
18 ارديبهشت 1390

روز نگار

سلام دوستهای نازنین  مرسی از این همه لطف و محبت شما که من باهاشون دلگرم و امیدوار میشم     این روزها خیلی گرفتارم چون هم آپارتمان جدید خریدیم و هم آپارتمان فعلی رو فروختیم و به همین خاطر یک عالمه کارهای شهرداری و محضر و ثبت و دارایی و چه و چه و چه داریم که باید انجام بدیم بابایی هم کارهای ادارش اجازه نمیده که همکاری کنه برای همین مجبورم خودم به تنهایی خیلی از کارهاشو انجام بدم خیلی استرس داریم میدونین خونه عوض کردن واقعا مشکله.   از خدا میخوام بهمون کمک کنه هر چه زودتر تمام کارها حل و فصل بشه و من فقط یک اثاث کشی برام بمونه  که اونم برنامه خاص خودشو داره   به ...
14 ارديبهشت 1390

پارک بازی

      سلام به همه دوستان خوب وبلاگی حال و احوالتون چطوره خوب ؟خوب من و دیانا هم خوبیم                                                                          اگههههههههههههههههههههههههههههههههههه سر پارک رفتن و  ووووووووووووو...
14 ارديبهشت 1390

پارک بازی

سلام به همه دوستان خوب وبلاگی حال و احوالتون چطوره خوب ؟خوب من و دیانا هم خوبیم اگههههههههههههههههههههههههههههههههههه سر پارک رفتن و وووووووووووووووووووووووو برگشتن به خونه با هم به تفاهم برسیم آخه هرروز موقع برگشتن از مهد هنوز سوار ماشین نشده میگه مامانی میریم پارکاااااااااااااااااااا(با تاکید کامل) شما باشین چی میگین ؟ مجبورم عین مامانای مظلوم و دلسوز بگم چشممممممممممممممم دخترم تا یه کم از عذاب وجدانم کم بشه به سر خیابون نرسیده میگه مامانی همینجا ماشینو پارک کن میخواد جای پارک باشه میخواد نباشهههههههههههههههههههه بعدشم که ...
14 ارديبهشت 1390

بازی با همبازی

دیانا خانم(خوشحال خوشحال ) قربونت برم که انقدر ذوق میکنی نفسم  به خاطر محمد جواد                         جیگرمن دیروز خیلی خوشحال بود چون پسر داییش محمد جواد اومده بود پیشش و باهم بازی میکردند محمد جواد کلاس اول ابتداییه ولی بسیاررررررررررررررر شیطون و بازیگوشششششششششششش       طبق معمول هر چی که میخواستند از توی کمد دیانا بر میداشتند باهم خمیر بازی دوچرخه نقاشی و پازل و توپ بازی و بپر بپر و شیط...
14 ارديبهشت 1390

بازی با همبازی

دیانا خانم(خوشحال خوشحال ) قربونت برم که انقدر ذوق میکنی نفسم به خاطر محمد جواد جیگرمن دیروز خیلی خوشحال بود چون پسر داییش محمد جواد اومده بود پیشش و باهم بازی میکردند محمد جواد کلاس اول ابتداییه ولی بسیاررررررررررررررر شیطون و بازیگوشششششششششششش طبق معمول هر چی که میخواستند از توی کمد دیانا بر میداشتند باهم خمیر بازی دوچرخه نقاشی و پازل و توپ بازی وبپر بپر و شیطونی و بدو بدو میکردند منم خیلی خوشحال بودم که بعد از مدتها پسر داییشو دیده آخه همدیگرو خیلی دوست دارند ...
14 ارديبهشت 1390

تولد

سلام سلام  امروز تولد بابای دیانا ست( سوم اردیبهشت)   بابایی تولدت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککککک امیدوارم ۱۲۰ ساله بشی   به همین خاطر من و دیانا و خاله سمیه دیروز باهمدیگه رفتیم بوستان تا برای بابایی کادوی تولد بخریم هنوز به اولین راهرو نرسیده بودیم که دیانا خانوم مامانی شروع کرد مامانی من ذرت میخوامممممم  مامانی من آب میخوام ماشین میخوام توپ می خوام مامانی منو بدل(بغل) کن بالاخره با بهانه گیریهای دیانا خانوم و گشتن این راهرو اون راهرو موفق شدم یه عطر خوب برای بابایی بخرم من عطر هرمس خریدم که خیلی خوشبو و خیلی گرون شد خاله سمیه هم زحمت کشید یه پیراهن آستین کوتاه خیلی خوشگل ...
14 ارديبهشت 1390