نمایش طنز
دیشب از طرف خاله معصومه و علی آقا دعوت شده بودیم برای دیدن تاتر کمدی به اتفاق خاله ها و دایی محسن و خاله سمیه که ساعت 9 هم شروع میشد
سریع یه غذای حاضری آماده کردم و بعد از نوش جان کردن آماده شدیم
یه پیراهن خوشگل تن دیانا خانوم کردم که یهو گفت مامانی میخواهیم بریم عروسیییییییییییییییی
گفتم نه مامانی می خواهیم بریم تاتر باید دختر خوبی باشی و ساکت بشینی تا ببرمت
چون سابقه اذیت کردن و بی حوصله گی شو سر دیدن فیلم توی سینما و تاتر داشتم و دارم ولی اصلا دلم نمی آد این چیزها رو از دست بدم باز هم بالاخره سعی می کنم برم
چون مسیر خیلی نزدیک بود خودمونا ساعت 9 به محل رسوندیم و رفتیم توی سالن
جاتون واقعا خالیییییییییییییییییییی
دیانا خانم که از همون اول روی پای بابایی نشست و با شنیدن صدای آهنگای قشنگ شروع کرد به دست زدن
ما چون ردیفهای جلویی نشسته بودیم خیلی تسلط کافی به صدا و صحنه نمایش داشتیم
انقدر محو نمایش و آهنگ و رقص بازیگران و نورپردازی شده بود که فقط ساکت و آروم تماشا میکرد
از نمایش براتون بگم که فوق العاده خنده دار و قشنگ و پر از آهنگهای شاد و حتی آهنگهای سیاوش قمیشی و خارجی و رقص و اداهای خیلی با حال بود ما که تا آخر نمایش فقط دلمونا گرفته بودیم از خنده
واقعا من توی این سه ساعت فارغ از همه چیزفقط جذب اون شده بودم و بسیار بسیار خنده دار و پر از تکیه کلامهای با مزه بود
جاتون خالی برای دیانا خانوم هم یه پاکت پر از پاپ کرن پنیری و چیپس گرفته بودیم که خودمون هم کلی سر گرم خوردن اون شده بودیم و خیلی هم لذت بردیم
دوستای خوبم اگه منزلتون سمت غرب هست و علاقه به دیدن تاتر دارین پیغام بذارین تا آدرسشو بهتون بدم و مطمئن باشین که از دیدنش پشیمون نمیشین
دیانای عزیزم که آخر های تاتر خسته شده بود و خوابش گرفته بود و توی بغلم خوابید ولی اصلا اعتراض نکرد که مامانی بریم خونه
مرسی نفسم که با ما همراه بودی و تو هم یه جورایی خوشت اومده بود
تازه فهمید که بزرگ و خانوم شدی عزیز دلم و من روز به روز داناییها و فهمیدن تو را می بینم
عشق منی قربون تو دختر نازنینم خیلی دوستت دارم عزیز دل مامان