دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

مسافرت 2 روزه

1390/2/18 16:31
نویسنده : مریم
789 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای خوب و نازنینلبخند

امیدوارم این تعطیلات چند روزه بهتون خوش گذشته باشهمژه

گفته بودم شاید بریم شمال ولی از اونجاییکه کارهای بابایی هیچ وقت تموم شدنی نیست بالاخره غروب 5 شنبه به اتفاق رفتیم شهرستان گلپایگان که زاد گاهمونم هست

جاتون واقعا خالی که ببینید چه هوایی! چه طبیعتی !هوراچه سکوتیییییییی

خصوصا که توی باغ و دشت فقط صدای پرنده ها رو می شنویییی

واقعا آدمو به وجد می آورد دیانا که تا رسید ما را فراموش کرد و چسبید به عموهاشو و با دخترعمه ه و پسر عمه هاش و پسر داییش (آخه محمد جواد شیطونم اومده بود)بازی میکرد

niniweblog.com

niniweblog.com

niniweblog.com

به نوعی اصلا زیاد نمی دیدمش چون فقط یا توی حیاط بود و یا توی طبیعت و باغ با هاپو و جوجو و گولو و پیشی و ببعی سرگرم بود و دلش نمیخواست از پیششون بره

niniweblog.com niniweblog.comniniweblog.com

دخترم حسابی شده بود حیوان شناسسسسسسسسسسسسسس

و

تازشم به صورت عملی و با موفقیت کلاساشو گذروندچشمک

عزیز مامانیاز بس اینجابکن نکن شنیده بود که دیگه اونجا در کمال آزادیو راحت بود و انگاری از توی قفس در اومده بود بیرون

خیلی خوشحال بود و دیگه کاری به منم نداشت و حسابی سر گرم بود

ما هم که از هوا و طبیعت حسابی لذت بردیم مخصوصا که بارون صبحگاهی و عصر گاهی هم چاشنیش شده بود

و باخوردن آش رشته و چغاله بادام و چغاله زرد آلو و گوجه سبز در کنار لیوان چای و لب جوی آب زلال و خنکیه حالی به خودمون دادیم اساسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی(دهنم آب افتاد )شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

خاله سمانه هم که بینیشو عمل کرده بود و بعد از 3 هفته به نظرم خیلی با مزه شده بود هر چند هنوزم خیلی ورم داشت

دیاناهم اولشنمی رفت بغل خاله ایولی بعدا عادت کرد

دیگه تا لحظات آخر موندیم و استفاده کردیم صبح ١ شنبه هم ساعت ٤ صبح راه افتادیم به سمت تهران تا با دو ساعت تاخیر به کارمون برسیم

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

به من و دیانا و بابایی خیلی خوش گذشت

خدای مهربون ازت ممنونم که یه بار دیگه بهمون فرصت دادی تا بهشت فصلهاتو تجربه کنیم و از آفرینش تو شگفت زده بشیم

درسته خیلی زمان کمی بود ولی بهترین لذتها و خوشیها رو برام گذاشت چون شدیدا بهش احتیاج داشتم

آآآآآآآآآآآآآآآآخه من مسافرتو خیلی دوست دارممممممممممممممممممممممممممممم

مثلا لپتابمو برده بودم که یه سری عکس آماده کنم ولی متوجه شدم ویندوزم خرابه و باید یه ورژن جدید نصب کنم تا بتونماونها روتوی وب دیانا خانوم بذارم

همیشه یه چیزی بایدکم باشهاز یه طرف کابل موبایلمو پیدا نمیکنم از یه طرف سی دی دوربینم روی لپ تابم نصب نمیشه و ارور میده

حالا تا مرتب شدن اوضاع فعلا زمان میخوام تا بتونم یه سری عکس بذارم

اگه بشه

دیانای مامانیییییییییییییییییییییییییییییی خدا رو شکر که عزیزم خیلی خیلیییییییییی بهت خوش گذشت

امیدوارم باز هم از این فرصتها برامون پیش بیاد

دوستت دارم نازنینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)