دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

تعطیلات تاسوعا و عاشورا

1390/9/21 15:52
نویسنده : مریم
459 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیز دل مامان                                      Monday Orkut Scraps, Myspace Graphics and Comments

 

هفته قبل به اتفاق بابا و عمو رفتیم گلپایگان  یعنی اولش فقط  بابایی می خواست بره چون من به خاطر سرمای هوا خیلی مایل نبودم ولی بابایی دلش نیومد مارا تنها بگذاره و بره و از طرفی هم منم یه جورایی دوست داشتم برم

برای همین صبح دوشنبه حرکت کردیم و رفتیم وقتی رسیدیم از شدت سرما فقط توی خونه موندیم و اصلا هیچ جا برای عزاداری نرفتیم تا روز عاشورا ساعت 11 از خونه زدیم بیرون الحق و والانصاف که هوا بسیار عالی بود هر چند ما هم تا تونسته بودیم پوشیده بودیم و رفتیم یه امامزاده نزدیک که تمام هیات های عزاداری می اومدند اونجا و عزاداری می کردند

صدای طبل و دهل و نوحه خونی از همه جا به گوش می رسید و روز بسیار خاصی شده بود

شما هم به اتفاق محمد جواد  توی صحن امامزاده ایستاده بودی و از دیدن این همه آدم و شلوغی زیاد تعجب کرده بودی

بعضی هیات ها هم اسب و شتر و کبوتر و حتی گهواره داشتند یا بعضا شیر و ساربان و غیره

و من استرس داشتم نکنه از شیر یا ساربان بترسی ولی دیدم عکس العمل خاصی نشون ندادی تازه برات خیلی هم جالب بود و مدام سوال می کردی مامان اینها چیه؟

اون وسط از منم زنجیر می خواستی که تو هم مثل بقیه بزنی و زنجیر بابا را گرفتی و این مدت همش می زدی و عزاداری میکردی

از دایی خواستم تو رو سوار شتر کنه اولش می ترسیدی ولی بعد یه کوچولو سوار شدی ولی چون دایی را بین جمعیت گم کردم نتونستم عکس بگیرم خواست دوباره تو رو سوار کنه ولی دیگه نرفتی و گفتی نمی خوام

شب بابا و عمو حسین اومدند تهران و ماشینو گذاشتند برای ما خلاصه موندیم و برای خودمون این طرف اونطرف می رفتیم و می گشتیم

شکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروینشکلکهای جالب آروین

صبح جمعه موقع  خداحافظی و برگشت دوست نداشتی از مبینا جدا بشی و فقط اشک می ریختی و به زور سوار ماشین شدی و اومدیم خونه مامانی از ماشین هم پیاده نشدی یه نیم ساعتی برای خودت توی ماشین گریه می کردی ولی بعدش مامانی تو رو به یه بهانه ای  آورد توی خونه ولی گریه میکردی و خوابتم گرفته بود و خوابیدی

 و  ساعتی بعد آماده شدیم و  به اتفاق دایی و خاله برگشتیم تهران و به خاطر شلوغی و ترافیک مسیر ساعت 11 صبح راه افتادیم و توی اتوبان یکساعتی به خاطر تصادفی که شده بود موندیم ولی شکر خدا خوب رسیدیم و مامان برای اولین بار توی جاده بدون بابا رانندگی کرد ولی در طول مسیر از پشت سر من تکون نخوردی و حتی می خواستی توی بغلم بشینی

تو عزیزم هم اونجا یه کوچولو سرما خوردی که با عمویی بردیمت در مانگاه و دارو می خوری

Orkut - Dividers

از خدای خوبم به خاطر اینکه سعادت داشتم امسال هم توی مراسم عزاداری  در کنار خانوادم باشم سپاسگزارم و حتی سعی کردم متفاوت تر از سالهای قبلم باشم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

تینا
21 آذر 90 15:50
سلام مریم جون خوبی ؟ امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه به خصوص دیانا جونم که زنجیرم زده
مامان محمدجان
21 آذر 90 20:00
سلام عزیزم خوبی؟دیاناجونم خوبه؟ عزاداریهاتون قبول دوست خوبم
مامان کيانا
22 آذر 90 13:23
سلام عزيزدلم...عزاداريهاتون قبول.....چقدر زيبا خاطراتو نوشتي......دياناي گلمو ببوس
مامان ماهان
22 آذر 90 14:37
عزاداریهاتون قبول باشه هورررررررررررررررررررا دوست جونم دیگه حسابی وارد شده الهی همیشه بی خطر رانندگی کنی دیانا جونم کیف داد با مامانی اومدی خوش به حالت با مامان مهربونی که داری حتما قدرش رو بدون
فهیمه مامان پرهام
22 آذر 90 15:45
اینو داشته باش تا برگردمو پستت رو بخونم
نوژكوچولو
22 آذر 90 19:55
عزيزم ممنون به ما سر زديخوشحالم كه تعطيلات خوش گذشتهبوس براي دياناي عزيزم
فهیمه مامان پرهام
22 آذر 90 23:45
دیدی برگشتمو خوندمت عزاداریهاتون قبول خانوم گل خوش به سعادتتون، ما که تو شهر غربت با یه فسقلی ِ سرما خورده، یه نفر رو هم نداشتیم که راحت باشیمو پرهامو بزاریم پیشش و بریم مراسمی چیزی امسال اصلا" سعادت نداشتم
فهیمه مامان پرهام
22 آذر 90 23:46
مثلا" اومده بودم تشکر کنم بابت خصوصیت و راهنمائیت عزیزم
مامان رها
23 آذر 90 9:31
سلام مریم جون عزیزم عزاداریاتون قبول باشه آفرین خانومی که تو جاده هم رانندگی کردی
مامان آريا
23 آذر 90 9:41
سلام عزيزم عزاداريتون قبول خاله قربونت برم كه كلي زنجير زدي امام حسين نگهدارت باشه گلم
بابا محسن
23 آذر 90 12:12
عزاداریهاتون قبول
مامان ماهان
25 آذر 90 15:37
با پست تولد آپم
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
25 آذر 90 21:15
سلام مریم جان ، عزاداریهاتون قبول . روی ماه دیاناجونم رو از طرف من ببوس
مامان آتین
27 آذر 90 2:38
سلام عزیزممممممممممم دلم براتون تنگ شده بوددددددد عزاداریاتون قبول دیانا جونمو ببوس
مامان گیسو
29 آذر 90 2:20
سلاممممممممم عزیزم خوبی ؟ دیانا جونم خوبه؟ خیلی دلم براتون تنگ شده بود ببین می تونی اینو کپی کنی تو قسمت تنظیمات ؟ طراحی بنر و لوگو