دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

روزانه3

1390/4/6 13:18
نویسنده : مریم
355 بازدید
اشتراک گذاری

دیانا جونم

دختر خوشگل مامانی

صبح ٥ شنبه خاله سمیه زودتر آماده شده بود که بره چشم پزشکی بابت گواهینامه رانندگی تا در و باز کرد جیغ و گریه های تو هم شروع شد  که با خاله بری و خاله صرفنظر کرد و منتظر موند تا ماهم آماده بشیم و سه تایی حرکت کردیم خاله رو رسوندیم پونک و دوباره برگشتیم رفتیم بانک و کارمونو انجام دادیم و ما هم رفتیم بوستان و تو را بردم خانه کودک و کلی هم خوشحال شدی و بازی کردی

 

اینم عکس دیانا و نیوشا دوست مهد کودکش که اتفاقی همدیگرو دیدند و با هم بازی کردند

بعد از بازی هم اومدیم خونه و بعد از ناهار خیلی خسته شده بودی و خوابت برد و عصری هم گذاشتیمت پیش خاله معصومه و با بابایی رفتیم برای خرید وسایل حمام و دستشویی جدید

خریدامونم کردیم و یادم رفت بگم چه هوار هواری راه انداختی وقتی فهمیدی می خواهیم بذاریمت پیش خاله و تورا نبریم

همیشه که خونه خاله معصومه را دوست داری و دلت نمیخواد از اونها جدا بشی ولی اونروز دوست نداشتی که از من و بابایی جدا بشی بالاخره با گریه های فراوون سپردمت به خاله و رفتیم

قرار شد خاله جون برای شام سالاد الویه آماده کنه که برگشتیم به اتفاق بریم پارک نهج البلاغه

ساعت ٩ شب بعد از اینکه خریدامونا گذاشتیم خونه رفتیم پارک که خیلی هم شلوغ بود و یه جای خوب پیدا کردیم و نشستیم و شام خوردیم و ساعت ١٢ بود که برگشتیم خونه تو هم حسابی خسته شده بودی از اون روزهایی بود که خیلی  بهت خوش گذشته بود و خیلی زود خوابت برد

(فقط مامانی یه کم شبها سر فه میکنی و نمیتونی خوب بخوابی شربت هم بهت میدم ولی اثری نداشته

عزیزم اگه بهتر نشی دوباره باید ببرمت پیش دکتر خودت

آخه فقط با داروهای دکتر خودت که آقای دکتر بیدار مغز هستند و از نوزادی پیش ایشون چکاپ میشدی خوب میشی)

روز جمعه هم یه سرکی سر مسیرمون به پارک ملت زدیم ولی بالا نرفتیم چون بابایی روز جمعه سر کار بود و خسته شده بود همون اول پارک یه کمی تاب  و سرسره و الاکلنگ بازی کردی و کلی ذوق کردی عزیز دلم من و بابایی هم با تو الاکلنگ بازی کردیم و چقدر با حال بود

یه کم اول پارک با گوشی خاله سمیه عکس گرفتیم که الان آماده نیست که توی وبلاگت بذارم

این عکس هم قبل از رفتن به پارک بود و تو وروجک مامان با هزار تا التماس من باز هم نمیذاری یه عکس با کیفیت ازت بندازم  ولی من همینشم به عنوان یادگاری قبول دارم

قربون خودتو و عروسک خرسی خوشگلت برم

تو

نفس مامانی                          عشق مامانی 

برات بستنی متری خریدم که بعد از کمی خوردن گفتی مامانی من نونشو میخوام

عاشق نون بستنی هم هستی

بعد از اونجا هم اومدیم پیتزا دو ب دو و گفتم چی می خورین؟

یهو گفتی مامانی ساندپیچ

قربون اون ساند پیچ گفتنت عزیز دلمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

اینم از دو روز تعطیلات که خیلی بهت حال داد

اگه دخمل خوبی باشی باز هم پارک و خانه بازی می برمت

خدای مهربون سپاسگزارم به خاطر تمام اوقات خوشی که با خانواده ام دارم و هزاران سپاس بابت تمام نعمتهایی که در اختیارمون قرار دادی

باشد که شکر گزار باشیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

تینا
4 تیر 90 14:58
آخی چه عکسای نازی از این دختر خوشگل انداختی مریم جون ... قربونش برم که انقدر تو پارک بهش خوش گذشته ...
پریسا(خانه کودکی)
4 تیر 90 19:58
خدا دخمل ناز شما رو هم براتون نگه داره خوشحال شدیم از اشناییتون
آرتین خان
5 تیر 90 0:46
چه عکس های نازی انداختین از دیانا جون ما
مامان ماهان
5 تیر 90 10:20
حسابی بهت خوش گذشته دیانا جونم چه عکسای خوشگلی داری
کاکل زری یا ناز پری
5 تیر 90 10:23
زندگیتون شاد تر از همیشه باشه. راستی منم نون بستنی خیلی دوست دارمممممم
مامان محمد پرهام
5 تیر 90 11:16
سلام مریم جون خوبین؟ دیانای گلم چطوره؟ اگه سری بهمون بزنین متوجه میشین چرا اخیرا" نتونستم بهتون سر بزنم. و ممنون که بهمون سر می زنین. اما به این نتیجه رسیدم که از این به بعد هر وقت سرم شلوغ بود حتی اگه شده یه کامنت کوتاه بذارم تا بدونین که پست تونو خوندم همیشه به گردش و تفریح و بازی باشین ببوسین دیانا جونو
مدرسه مامان ها
5 تیر 90 12:18
سلام مامان مهربون خدا فرزند ناز و قشنگتون رو بهتون ببخشه خوشحال میشیم به مدرسه ی مامان ها هم سری بزنید و از نظرات مفیدتون ما رو بهره مند کنید.
مامان لنا
5 تیر 90 16:45
با اجازت دیانا جونو لینک کردم
مامان فرشته
6 تیر 90 3:48
سلام مریم جونم خوبی ؟ خیلی عکس هاش خوشگل شده ماشاا... یه اسفتد دود کن راستش من از اون عکس پیراهن سفیدش خیلی خوشم اومد بوسسس برای خوشگل خاله
helia & Sarah
6 تیر 90 11:19
ای کلک تنها رفتی بازی میومدی با هلیا باهم میرفتین بوسسسسسسسسسس
مونا مامان گلسا
6 تیر 90 11:47
جانم دیدن بازی بچه ها چه کیفی داره
سمانه عمه مهديار
6 تیر 90 11:49
كلي به ديانا جون خوش كزشته . اميدوارم سرفه هاي شبونش زود خوب بشه
مامان محمد پرهام
6 تیر 90 12:47
ممنون از همدردیت عزیزم
مامان رها
6 تیر 90 13:59
مریم جون سلام ممنون که به ما سر زدی دخملت خیلی نازه با اجازتون لینکتون میکنم اگه شما هم خواستی لینک کنید
بابا محسن
6 تیر 90 14:18
مامان آريا
6 تیر 90 15:24
آخي چه عكساي خوشگلي از دخمل خوشگلمون انداختينقربونش برم به ماهم يه سر بزنين خوشحال مي شيم
مامان فرشته
7 تیر 90 2:53
مامان ماهان
7 تیر 90 9:18
مامان آريا
7 تیر 90 9:29
سلام مريم جون باعث افتخار دوستي با شما و ديانا خوشگلتون با افتخار تمام لينكتون كردم اين بوسا براي دينا عروسكم
مامان محمد پرهام
7 تیر 90 13:46