دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

مسافرت مارکوپولویی

1390/3/23 10:32
نویسنده : مریم
1,395 بازدید
اشتراک گذاری

دیانای مامانی و عزیزم

5 شنبه 12 خرداد ساعت 8 صبح به همراه خاله ها و مامانی گلم  ٢ ماشینی حرکت کردیم

فکر کردیم اتوبان کرج خیلی شلوغه اما نبود و به ساوجبلاغ که رسیدیم توقف کردیم و صبحانه مفصلی نوش جان کردیم و راه افتادیم که دیدیم یه پژو پارس افتاده توی نهر آب و نه میتونست عقب بره نه راهی به جلو داشت

خلاصه راننده هامون رگ غیرتشون گل کرد و پیاده شدند و چند نفر دیگه رو  خواهرم با سوت صدا زد و با هل دادن زیاد و گاز فراوون بالاخره از آب آوردنش بیرون ولی خیلی خنده دار بود

من نمیدونم رانندش چه فکری کرده بود شاید فکر کرده تراکتور سواره ...... اینم خاطره ای بود از اول مسافرت  و چقدر  اتوبان قزوین شلوغ بود و ساعت 2 ظهر رسیدیم زنجان و با هم ناهار خوردیم و یه گشت 1 ساعته توی بازار پر پیچ و خم زنجان زدیم و یه چادر رنگی خیلی خوشگل برای مامانیم خریدم و بازارش خیلی بامزه و قدیمی و سر پوشیده بود

بعد از اون حرکت کردیم و به پلدختر رسیدیم و نفسی تازه کردیم و عکس گرفتیم ولی دخترم توی ماشین خواب بود

دوباره رفتیم و رسیدیم به منطقه ای به اسم ترکمنچای (که یاد عهد نامه ترکمنچای افتادم ) که چون علی آقا به منطقا آشنا بود  و خیلی جای دنج و با صفایی توی دل کوهها بود رفتیم و همه جا پراز مرتع و گندم زار و خیلی زیبا انگاری یه پارچه حریر سبز روی زمینهاشون کشیده بودند و گلهای زرد و سفید هم اونجا رو پوشونده بود یه جایی توقف کردیم و یه کم  عکس و فیلم گرفتیم و یه کم نی ن ای کردیم و خستگیمون رفع شد و به سمت سراب حرکت کردیم و شب رسیدیم به منزل پدری علی آقا که شام خوردیم و خوابیدیم

صبح هم به اتفاق سری به طبیعت اونجا که خیلی هم قشنگ بود زدیم و بعد از ناهار رفتیم به سوی سرعین که چه جاده قشنگی واقعا جاده سرعین و اردبیل خیلی با صفاست و اصلا دلمون نمی خواست از اونجا بگذریم ولی خیلی وقت نداشتیم و باید می گذشتیم خیلی دلم میخواست برای چند روز توی این کوههای با صفا و تپهای پر از گل و سر سبز چادر بزنیم و یه کم ی دور از استرسهای زندگی شهری زندگی کنیم ولی نمیشد

به سرعین که رسیدیم  هوا بارونی و خنک و به نوعی تگرگ می اومد  رفتیم و خودمونا زدیم به آب گرم که چقدرم شلوغ و پر ترافیک بود بماند ولی خیلی خیلی خوب بود دختری هم توی استخر برای خودش آواز می خوند و خوشحال بود

دیگه ساعت 10 شب از آب اومدیم بیرون  و با آش دوغ و کباب خودمونو خجالت دادیم و چون جای خالی نبود رفتیم به سمت اردبیل و شب رو توی  اردبیل خوابیدیم

صبح زود هم از اردبیل زدیم بیرون و رسیدیم به گردنه حیران و توی  یه رستوران بین راهی املت و خامه عسل  برای صبحونه سفارش دادیم و چه صبح تاریخی شداز بس که بهمون خوش گذشت و توی جاده به آستارا هم مناظر فوق العاده دیدنی بودند

ساعت 10 صبح رسیدیم به دریای  آستارا و رفتیم تو دریا و قایق سوار شدیم و کلی با جیغ و هورا و سر و صدا انرژی منفیمونا خالی کردیم و اونجا هم خیلی خوب بود هر چند دیانا جونم یه کمی از سر و صداهای ما ترسیده بود و بچم هنگ کرده بود

 

دیانا جونم توی ماشین شوهر خاله 

 

بعد از اون رفتیم یه سوئیت گرفتیم و ناهار و بعد از کمی استراحت غروب به بازار ساحلی رفتیم و کمی خرید کردیم و چه هوای بارونی قشنگی واقعا که خیلی خنک و ملس  بودبعدشم لب دریا و چای و ذرت کبابی و .......

شام هم رفتیم رستوران الیت و ماهی سفید سرخ شده نوش جان کردیم که خیلی هم خوشمزه بود و دیانا هم که خسته بود می گفت بریم خونه  بریم خونه

شبو آستارا خوابیدیم و صبح به طرف رشت حرکت کردیم که بین راه به اسالم رسیدیم و از جاده اسالم به خلخال که خیلی تعریفشو شنیده بودم دیدن کردیم البته به دلیل کمی وقتون خیلی بالا نرفتیم ولی چه جاده قشنگی واقعا خوش به حال اونهایی که همیشه مسیرشون از این جاده ست

توی جاده با موزیک بلند و چای و نشستن کنار رودخونه...... چقدر لذت بخشه

بعد از اون رفتیم به سمت ساحل گیسوم که جاده خیلی قشنگ بود ولی ساحلشو خیلی خوشم نیومد چون خیلی جلبک و لجنزار داشت

دختری کنار ساحل در حال ماسه بازیدختر و بابایی

بعد از اون حر کت کردیم به سمت رشت که ساعت 5عصر رسیدیم رشت و خودمونو خجالت دادیم با چلو کبابی عباس رشتی که غذاش خیلی خوشمزه بود و ساعت 6 به سمت تهران  راه افتادیم که خوردیم به ترافیک وحشتناک تا امامزاده هاشم که چقدر خسته کننده بود و کلا شب تا صبح توی راه بودیم که با خستگی زیاد ساعت 5 صبح رسیدیم خونه و اتوبان خیلی خیلی شلوغ بود و بابایی طفلی خیلی خسته شد ولی خدا رو شکر به خوبی و خوشی رسیدیم و با دیانا خانوم روز دوشنبه رو مرخصی گرفتیم و خوب خوابیدیم هر چند دیانا خانوم توی ماشین خوب خوابیده بود

اینم از ماجرای سفر مارکوپولویی ما که خیلی خوب و با صفا بود 

خداجونم ممنونتم که دوباره فرصتی شد برای دیدن خلقتهای زیبای تو که آدمو شگفتزده میکنه

به امید روزی که تمام ایران باصفا رو ببینیم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

فریبا
23 خرداد 90 11:36
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید
مامان سید ابوالفضل
23 خرداد 90 13:29
ـــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــ(¯´v´¯) ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ (¯´v´¯)......… I♥U …I♥U… I♥U …I♥U… (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ(¯´v´¯)ـــ (¯´v´¯) ــــــــــ (¯´v´¯)ــــ(¯´v´¯) ــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــ (¯´v´¯...… I♥U .…I♥U…. I♥U …I♥U..…) (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯) ـــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)ـــــــــــــ (¯´v´¯) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (¯´v´¯)
مامان قندعسل
23 خرداد 90 19:55
مریم جون الهی همیشه به گردش و سفر و خوشگذرونیمیگم سفرتون دور ایران در 4-5 روز بود هااااااااااا
معصومه
24 خرداد 90 13:40
سلام، خدائیش چقدر MP3 بودا! خدارو شکر خوش گذشته ایشالا همیشه به سیاحت باشین. خاله جونی پس مامانت توش؟!
مامان هلیا
24 خرداد 90 18:17
انشااله همیشه به گردش و تفریح و شادی امیدوارم که همیشه در کنار خانواده گرمتان از مسافرت لذت ببرید بوسسسسسسسسس برای دخملی
مامـان آتـیـن
24 خرداد 90 18:54
سلام عزیز دلمممممممم به به بــــــــه می بینم که حسابی خوش گذروندین همیشه به سفــــــــر دیانارو ببوس گلم
مامـان آتـیـن
24 خرداد 90 18:56
راستی چه غذاهای خوشمزه ایم خوردیناااا مامــــــــان من گشنمـــــــــــــــــه
مامان ماهان
25 خرداد 90 1:13
الهی همیشه مسافرت و شادی باشه گلم عکسا خیلی خوشگل شده دستت درد نکنه بوووووووووووووس
مامان زینب
25 خرداد 90 12:14
سالروز ولادت حضرت علی (ع) بر شما و خانواده مبارک باشه .
تینا
25 خرداد 90 15:50
سلام مریم جونم .... خداروشکر که رفتین مسافرت این چندوقته خیلی مینوشتی که دوست داری بری سفر ... خداروشکر بهتون خوش گذشته ... این دیانا خانوم ماشالا چه خانوم شده ... عزیزم
مامان سید ابوالفضل
25 خرداد 90 21:00
میلاد با سعادت مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع) محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد. روز پدر مبارک
مامان فرشته
26 خرداد 90 4:28
سلام عزیزم خوبی ؟ واییییییییییییی چه مسافرتی رفتین خوش به حالتون امیدوارم همیشه شاد باشین و بهتون خوش بگذره بوسسسسسسسسس
سيدمهدي
26 خرداد 90 7:04
روز پدر به همسر عزيزت مباركباد ..بابا پاشو بيا آپم واااااااااا
مامان کيانا
29 خرداد 90 9:54
سلام خانومي ..هميشه به گردش وخوشي باشين...خيلي عکساي خوشگلي گرفتي يه يادگاري هميشه موندني...ديانا رو ببوس
مامان ماهان
29 خرداد 90 12:07
سلام مریم جونم خوبیییییییییییی