دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

شبهای قدر

1390/5/30 10:13
نویسنده : مریم
453 بازدید
اشتراک گذاری

دیانا جون......

شب نوزدهم ماه رمضان همگی به اتفاق خاله معصومه و خاله سمیه رفتیم امامزاده عینلی و زینلی برای مراسم احیا

ساعت 10 رفتیم و وقتی رسیدیم هنوز خیلی شلوغ نشده بود تو رو سپردم به بابایی و من و خاله ها رفتیم برای زیارت و نمازو دعا

خیلی خوب و آرامبخش بود بعد ازدعا و ثنا بابایی زنگ زد و گفت که تو می خواهی بیایی پیش من

منم رفتم توی حیاط و تو رو از بابایی گرفتم و اومدیم و توی حرم نشستیم و تو دخملی هم خیلی دخمل خوب و ساکتی بودی نه گریه و نه شیطونی خیلی آروم نشسته بودی و به خانمها که داشتند نمازو دعا می خوندند نگاه می کردی

خیلی دوست داشتی از توی کتابخونه حرم کتاب دعا برداری ولی تا می رفتی چون همه داشتند کتاب می گذاشتند یا بر میداشتند و شلوغ یود بدو بدو می می کردی و می اومدی پیش من و می گفتی تو هم بیا

منم با اصرار که من نگاهت می کنم برو بردار بعد از دو سه بار بالاخره موفق شدی یه کتاب برداری و اومدی و نشستی به قول خودت خوندی

بعدم در حین قران سر گرفتن توی بغلم نشستی و خوابت برد تا مراسم ساعت 2 صبح تموم شد

یاد پارسال افتادم که توی این شبها توی امامزاده با خدای مهربون چقدر راز و نیاز می کردیم تا مشکلی که برامون پیش اومده بود حل بشه و امسال به بزرگی و لطف خداوند در آرامش به سر میبریم

خدا جونم بابت تمام مهربونیهات شکرو سپاس

امشب هم قصد کردیم اگر خدا توفیق داد بریم و توی مراسم شرکت کنیم و می دونم که تو دختر نازنینم خیلی خوب با ما همکاری میکنی

خدایا در لیالی قدر زیباترین سرنوشت را برای عزیزی که این نوشته را می خواند مقدر کن .

خدایا بهترین روزگاران را برایش رقم بزن و او را در تمامی لحظات در یاب ، مبادا خسته ، بیمار، افتاده و یا غمگین شود.

دلش را سرشار از شادی کن و آنچه را که به بهترین بندگانت عطا می کنی به او نیز عطا کن .

(الهی آمین) التماس دعا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)