دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

عشق بستنی

مامانی فدای تو بشه که اینقدر عشق بستنی داری منم به خاطر تو و با تو هر روز یه بستنی میزنم دوستت دارم عزیز دلم که هر نوع بستنی را چنان با اشتها می خوری که دل همه آب میشه قربون بستنی خوردنت ...
30 فروردين 1390

شعر

دیانای عزیزم مامانی میخوام برات بنویسم که هرشب موقع خواب میگی مامانی کتاب قور قوریم کوش ؟ میگم مامانی میخوای بدون کتاب با هم بخونیم میگی باشه میخونیم قور و قورو قور صدای کیه    قور باغه کنار جوی                  خال خالیه پیرهن اون                     نشسته با همسایه هاش                 حرف میزنه یواش یواش         ...
29 فروردين 1390

شعر

دیانای عزیزم مامانی میخوام برات بنویسم که هرشب موقع خواب میگی مامانی کتاب قور قوریم کوش ؟ میگم مامانی میخوای بدون کتاب با هم بخونیم میگی باشه میخونیم قور و قورو قور صدای کیه قور باغه کنار جوی خال خالیه پیرهن اون نشسته با همسایه هاش حرف میزنه یواش یواش حرف میزنه خوشحال و شاد انگاری خوابش نمیاد قور قور و قور قور میکنه خوابش رو هی دور میکنه شب کهمیاد خسته میشه چشمهای اون بسته میشهبابایی هم از شعر خوندن خنده های تو خوشحال میشه می پره یه ماچ گنده ازت بر میداره قربون چشات برم مامانی ...
29 فروردين 1390

عزیز دل مامان

عزیزم ا لان توی مهدکودک هستی و مامانی سر کار هست و منتظرم بعد از تعطیل شدن تورا به پارک نزدیک خونه که خیلی مشتاقی توی اون بازی کنی ببرم میدونم که ساعتها روی تاب  باشی  باز هم خسته نمیشی و فقط میگی مامان منو هل بده و بعدشم با بچه ها بصورت قطاری سرسره بازی میکنی خوشحالم وقتی با تو به دنیای کودکیم سفر میکنم دوست دارم جیگر مامان امیدوارم بتونم همیشه تو را خوشحال و شاد نگهدارم  
28 فروردين 1390

عزیز دل مامان

عزیزم ا لان توی مهدکودک هستی و مامانی سر کار هست و منتظرم بعد از تعطیل شدن تورا به پارک نزدیک خونه که خیلی مشتاقی توی اون بازی کنی ببرم میدونم که ساعتها روی تاب باشی باز هم خسته نمیشی و فقط میگی مامان منو هل بده و بعدشم با بچه ها بصورت قطاری سرسره بازی میکنی خوشحالم وقتی با تو به دنیای کودکیم سفر میکنم دوست دارم جیگر مامان امیدوارم بتونمهمیشه تو را خوشحال و شاد نگهدارم
28 فروردين 1390