دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

نجواهای مادرانه

1390/1/31 9:03
نویسنده : مریم
1,283 بازدید
اشتراک گذاری
 
من به تو زندگي را هديه كردم، اما نمي‌توانم به جاي تو زندگي كنم.


من مي‌توانم نكاتي را به تو بياموزم، اما نمي‌توانم تو را مجبور به آموختن كنم.

مي‌توانم مسير زندگي را به تو نشان دهم، اما قادر نيستم تو را به مقصد برسانم.

من مي‌توانم درست و غلط را به تو نشان دهم، اما هيچ وقت نخواهم توانست به جاي تو تصميم بگيرم.

من مي‌توانم لباس‌هاي زيبا بر تن تو بپوشانم، اما درون زيبايت را نمي‌توانم به راحتي بسازم.

من به تو پند و اندرز مي‌دهم، اما نمي‌توانم به جاي تو آنها را بپذيرم.

من به تو ياد خواهم داد كه ببخشي، اما شايد نتوانم مانع خودخواهي تو باشم.

من درباره دوستانت تو را نصيحت مي‌كنم، اما نمي‌توانم به جاي تو آنها را انتخاب كنم.

من مي‌توانم در مورد اهداف قشنگ زندگي با تو صحبت كنم، اما هرگز نخواهم توانست به جاي تو به آنها دست يابم.

من به تو مهرباني را مي‌آموزم، اما مجبورت نمي‌كنم بخشنده و مهربان باشي.

من عاشقانه تو را كه فرزندم هستي دوست دارم، اما نمي‌دانم مي‌توانم خانواده‌اي ايده‌آل برايت فراهم كنم يا نه.

من برايت دعا مي‌كنم، اما نمي‌دانم تا چه حد با خدا همراه مي‌شوي.

من بدون هيچ قيد و شرطي، هميشه عاشقت بوده، هستم و خواهم ماند ولي نمي‌دانم تو تا چه حد مي‌تواني مرا دوست بداري؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آوين
31 فروردین 90 11:34
خيلي زيبا و با احساس بود


مرسی عزیزم