دیانادیانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

دیانا الهه ماه و جنگل

سفر به استانبول

1391/3/22 11:27
نویسنده : مریم
2,167 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر قشنگم

گلم بالاخره برای یکبار هم که شد ما برای تعطیلات خرداد از قبل برنامه ریزی کردیم و برای مسافرت دو سه روزه بلیط و تور تهیه کردیم

از اول قرار نبود شما رو ببریم ولی باپیشنهاد من به خاله مهناز مامان آنالی وتصمیم اونها برای اومدن اونها شما هم به لیست اضافه شدی و گفتیم بالاخره دختر کوچولومون بی نصیب نشه

ولی در آخر برنامشون با ماجور نشد و خودمون سه نفری راهی استانبول شدیم

تو هم خوشحال از اینکه می خواهیم با هوا پیما مسافرت کنیم و همیشه هواپیماها را رصد میکردی ما ساعت ٦ عصر جمعه پرواز داشتیم که هر چند سر این تاریخ پرواز خیلی بهمون استرس وارد شد و از دلمون در اومد که مقصر هم آژانس هواپیمایی بود ولی حتی زمان خیلی کمش هم به نظرم عالی بود

موقع نشستن هواپیما توی فرودگاه گوشهات حسابی کیپ شده بود و خیلی ترسیده بودی و با خوردن آدامس و شکلات و گرفتن گوشهات باز هم گریه میکردی و یه کم اذیت شدی و خاطره شش ماهگیت برام تداعی شد که با هواپیما مشهد می رفتیم از گوش درد یک ساعت و نیم گریه میکردی و جیغ میزدی هیچ وقت از یادم نمیره که من و بابایی بیشتر از تو اذیت شدیم و اشکهام امانم نمیداد

توی این سفر تنها خاطره ای که برامون موند دستشویی رفتن تو بود که هر کجا رفتیم تو دستشویی اونجا را افتتاح می کردی از جزیره گرفته تا تمام فروشگاههای استانبول خیابون استقلال -مراکز خرید و بستنی فروشی و رستوران و .... که بابایی طفلی حسابی خسته شده بود و چاره ای هم نداشت

چند تا دوست خوب توی تور پیدا کردی که حسابی باهاشون جور شده بودی و کلی بازی می کردین

عرشیا و شکیبا و ملینا و مبینا دست توی دست هم شعر می خوندین

ولی خسته هم میشدی چون برنامه خواب و خوراکت به هم ریخته بود و مجبور بودی با ما همراهی کنی

ولی چیزی که خیلی اونجا بهش گیرداده بودی دوربین عکاسی بود که سر اون دایم با من می جنگیدی و از من می خواستی و نگذاشتی یه عکس خوب من بگیرم و فقط برای اون اشک می ریختی

و دیگه اینکه باید جاهائیکه می رفتیم حسابی حواسمون جمع بود تا گمت نکنیم چون تا غافل می شدیم میرفتی و از ما جدا میشدی و باید شش دونگ حواسمون بهت بود

ولی با تمام احوالات خیلی خیلی خوش گذشت و مخصوصا تور کشتی که بیشتر از همه به تو خوش گذشت چون خیلی خیلی برای خودت اون وسط هنر نمایی می کردی

دوشنبه ساعت ١١ هم برگشتمون بود که کل زمان پرواز رو از فرط خستگی خوابیدی

فرودگاه استانبول

دیانا و ملینا

دیانا در حال سنگ انداختن توی دریا(جزیره)

دیاناو شکیبا و عرشیا

دیانا توی مسجد سلطان احمد در حال گریه کردن برای گرفتن دوربین

دیانا و بابایی

مهربون مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان آريا
23 خرداد 91 9:23
حسابي پس تعطيلات خرداد بهتون خوش گذشته ها خوبه اسم دخترم به ليست اضافه شد ماماني دلت مي اومد بدون ديانا بري عكسا حسابي خوشگل بودن
مامانی
23 خرداد 91 10:21
همیشه به مسافرت سوسول خانوم توی آخرین عکس گریه کرده؟ آخه چراااااااااااااااااااااااا
مامان آريا
23 خرداد 91 10:53
براي برنده شدن آريا نيازمند ساپورت شما دوستاي گل هستيم تا آريا بتونه راي بياره پس مثله هميشه مارو تنها نذارين و كمك كنين تا شايد اينبار آريا برنده بشه و حد نصاب راي رو بياره اونايي كه آريا رو دوست دارن همين الان موبايلاشون و بردارن كد 1085 را به شماره 20001124 پيامك بزنن زياد وقت نداريم فقط فقط براي ياري آريا يك هفته مهلت باقيست پيشاپيش از همكاريتون خيلي خيلي خيلي ممنونيم
الهام مامان لنا
23 خرداد 91 12:38
عسلم همیشه به مسافرت اون ور آّب حسابی ترکوندیا
لیلا
25 خرداد 91 13:23
همیشه به شادی و مسافرت...عکس اول رو خیلی دوست دارم...بدوبیا ما آپیم
مامان رها
25 خرداد 91 18:30
عزیزم همیشه به گردش و صفا چه کار خوبی کردین که دیانا رو هم بردین اگه نمیبردی همش فکرت پیش اون میموند
sima
27 خرداد 91 13:30
همیشه به سفر ... رسیدن بخیر خوش گذشت ؟؟ الهییییییییییییییییاخمش رو ببین چه نازههههههههههههههههههههه
فهیمه
2 تیر 91 21:29
سلام عزیزم همیشه به سفر و خوشی خدا رو شکر که همه چی به خوبی ختم شده و بهتون خوش گذشته ولی چه اشکی می ریزه دیانا جونم
سودابه
12 تیر 91 2:46
پس تعطیلات تابستونی رو خوب شروع کردید . تابستون بسیار خوبی داشته باشید.
مامان ماهان
12 تیر 91 15:26
همیشه به سفر گلممممممممممم چه گریه ای میکنه ناززززززززززززززززززی گریه نکن زار زار میبرمت لاله زار میبوسمت چند هزار 10000 ماشاالله چقدر دیانا جون بزرگ شده مامانی اسپند یادت نره